اما چون مصعب برادر حر دید که حر ببال شهادت به روضه قدس پریده به اجازت امام سدید روی به میدان نهاد در خصمان پیچید و بعد از کار زار مردانه و کشتن دشمنان از حیا و آزرم بیگانه شربت نوش کرد و با برادر با جان برادر دست وصال در آ غوش گرفت
***
پس از شهادت حر و پسرش و برادرش جناب حر غلامی داشت به نام عروه که همراه آقایش از لشگر عمر سعد به سپاه امام مظلوم ملحق شده بود وی پس از آنکه ناظر شهادت آقا و آقا زاده و برادر آقایش بودعرصه بر او تنگ شد به طوری که از جان شیرین خود سیر شد و بی اختیار مرکب به میدان تاخت و تنی چند از آن نا مردان را به خاک مذلت انداخت بدین ترتیب داغ خود را فرو نشاند سپس از میدان مراجعه کرد و خود رامقابلامام رساند وه به روی قدم های مبارک آن حضرت افتاد وعرض کرد:
مرا ببخش که بدون رخصت شما به میدان رفتم اختیار از دستم رفته بود واینک پوزش خواسته واز شما در خواست اذن می کنم
امام به او اذن داد وی پس از دریافت اذن مرکب به جولان در آورد و خود را زد به دریای لشگر بشگر عمر سعد محاصره اش کردند واز اطراف به او حمله نمود
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:
,
ساعت
1:3 توسط vahid ahmadi
|